رادمان دانا و دلير

هشتمین زادروزت فرخنده

1394/12/16 23:23
نویسنده : توانا
68 بازدید
اشتراک گذاری

رادمان جانم

هشت سال باهم بودیم،

تو زیباترین آینه زندگی مان بودی، فراز و نشیب های آن را دیدی اما من و مادر نازنینت نگذاشتیم نشیب ها را حس کنی، برفرازت داشتیم.(البته کشتی کشور هم این سالها بر نشیب بود)

12/12/1394 روز زیبایی برای خانواده ات است. من و مادر و خواهرت اسفند که میرسد هرسال بیشترین و بهترین تلاش و برنامه هایمان را برای زادروزت به کار میگیریم، امروز هم جشن داشتیم و دیدیم که چگونه ذوق و شوق زیادی داشتی، همکلاسی هایت را چقدر خوب پذیرا شدی و چه لحظات زیبایی را برای خودت و دوستانت ثبت کردی.

رادمان جانم

کلاس دوم هستی و ثروت آموز دبستان بهنام تهران 

یک شب پیش از جشن زادروزت به من گفتی: "پدر! ببین فردا شب این موقع ها چه حالی داشته باشم؟" این حرفت یادم ماند و ساعت 11/30 دقیقه شب جشنت که دیگر میهمان ها رفته بودند، پرسیدم:"راستی رادمان جونم! دیشب یادت هست چی گفتی؟ اکنون بگو پسرم چه احساسی داری؟" گفتی:" خیلی خیلی خوشحالم اما هنوز شوکه ام! 

"به زمین خوش آمدی خوش آمدی رادمان، دلاور مهر و ثروت"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)